امشب به یادت پرسه خواهم زد غریبانه
در کوچه های ذهنم اکنون بی تو ویرانه
پشت کدامین در کسی جز تو تواند بود ؟
ای تو طنین هر صدا و روح هر خانه
اینک صعودم تا به اوج عشق ورزیدن
با هر صعود جاودان پیوند پیمانه
امشب به یادت مست مستم تا بترکانم
بغض تمام روزهای هوشیارانه
بین تو و من این همه دیوار و من با تو
کز جان گره خورده ست این پیوند جانانه
چون نبض من در هستی ام پیچیده می آیی
گیرم که از تو بگذرم سنگین و بیگانه
گفتم به افسونی تو را آرام خواهم کرد
عصیانی من ای دل ای بیتاب دیوانه
امشب ولی می بینمت دیگر نمی گیرد
تخدیر هیچ افیون و خواب هیچ افسانه
حسین منزوی
سلام
عصر به خیر
دوست عزیز ممنونم از اینکه به وبلاگم سر زدید ولی متاسفانه من تبادل لینک با کسی ندارم و از پیشنهادتون سپاسگزارم امیدوارم همواره در کار و زندگی تون موفق و پیروز باشید
با مهر
احمد