رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

دستمال کتان گران نشده! می­توانی رفیق بفروشی!

آمدی  تا دقیقه ­هایت را، ساده امّا دقیق بفروشی

دست­های نمک ندارت را پای طیّ طریق بفروشی!


هرکجا را قدم زدی دیــدی،رگِ مردُم پُر از غم و درد است

با خودت فکر کردی و گفتی:می­توانی که تیغ بفروشی!


با خودت فکر کردی و گفتی:بهترین کار «دو به هم زدن» است

کوچه ­ها را پُر از نفاق کنی،دو سه تا منجنیق بفروشی


می­توانی دروغ پشتِ دروغ،قصّه و شایعه درست کنی

شعله بر جان مردم اندازی «رخت ضدّ حریق» بفروشی!


گرچه انگشتر طلا مُد نیست، روزگار طلای بعضی­هاستــ

 می­توانی که حلقه­ی نُقره با نگینِ عقیق بفــروشی!


کـاش این سفره­های نان بیات،به تریج قَبا ت بر بخورد!

جای این بشکه­های نفت سیاه، چند چاه ِ عمیق بفروشی!


با خودت فکر کن؛ اگر این شعر باب میل جـنابعالی نیست

دستمال کتان گران نشده! می­توانی رفیق بفروشی!


"امید صباغ نو"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد