رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

پای گهواره‌ی شعر هام

این بار که آمدی

خودت را در چشم‌هایم بریز

شاید دیگر ندیدمت

قراری هم اگر بود

پای گهواره‌ی شعر هام


رضا کاظمی

ای مسافر


عزم رفتن داری و من ناگزیر از ماندنم

ای مسافر بازوان را حلقه کن برگردنم


سر بنه بر سینة من ساعتی از روی لطف

تا بماند هفته‌ها بوی تو در پیراهنم


عاشقی نازکدلم، کم ظرف مانند حباب

دم مزن با من به تندی ، زانکه در دم بشکنم


آتش عشقت نمی‌دانی چه با من می‌کند

برقِ عالمسوز را سر داده‌ای در خرمنم


نیستی آگه ز رسم دوستی، بشنو که من

آنچنانت دوست می‌دارم که با خود دشمنم


محمد قهرمان

لب هایت

لبهایت به جان دیگری می افتد

درد هایت به شب من

این مشروب ها بی تو سری را گیج بی کسی نمی کنند

تو از تمام جمع های بی من تا می توانی لذت ببر

من به دراکولایی قناعت کرده ام که از بی کسی

تنها خون خودش را می خورد!


 


"هومن شریفی"