ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
چه باید کرد اگر اینجا پلنگ از ماه میترسد
رفیق نیمه راه است از رفیق راه میترسد
به گوشش آیه ها خواندم که سبز از خاک برخیزد
ولی دیدم که او از باءِ《بسم الله 》میترسد
نه تنها سیب و گندم هاش میترساند آدم را
که هر کس از فریبش میشود آگاه، میترسد
چو دیدم ماه را در پشت ابر تیره دانستم
که از تاریکی شب ، بی نهایت ماه میترسد
از آنجایی که ماهی در بساط شب نمیدیدم
کشیدم آه، آه،آیینه ام از آه میترسد
گدای سرزمین عشقم آنجایی که او آنجاست
همانجایی که آنجا از گدایش، شاه میترسد
تو پندش می دهی با او سر یک سفره بنشیند
برادر بگذر از یوسف که او از چاه میترسد
سیف الله خادمی
آنقدر زیبایی
که شاعرها به احترامت
کلاه از سر بر می دارند!
و روی پیشانی شعرهای شان
عرق شرم می نشیند!
در این هیاهو
این منم
که با بلند ترین عاشقانه ی دنیا
سال هاست دورت می گردم
با یک دوستت دارم دریایی!
به رنگ چشمهایت
آبی تر از آبی!
"حامد نیازی"
به بدرقه ات
من آب ریختم
و هنگامى که رفتنت را تماشا مى کردم
دیدم تمام درختان کوچه
وقتى از کنارشان رد مى شوى
پشت پایت برگ مى ریزند
و تمام پرندگان زمین
وقتى از مقابل شان مى گذرى
پر مى ریزند
تو رفتى...
همه تنها شدیم
من
درخت ها
پرنده ها ...
"علیرضا روشن"