رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

عصر جمعه

فقط یک عصر جمعه میتواند

زنی را مجبور کند پرده ها را بکشد

شمعدانیهایش را تنها بگذارد وبعد ...

روی مبل لَم بدهد

یک استکان چای خودش را مهمان کند

روی تخت خودش را بغل کند

و برای تنهاییِ شمعدانی هایش گریه کند


#ثریا قنبری

رو به رویم نیستی

نیستی هرشب برایت شعر می‌خوانم هنوز

پای قولی که تو یادت رفته می‌مانم هنوز


می‌نشینم خاطراتت را مرتب می‌کنم

در مرور اولین دیدار ویرانم هنوز


کاش روز رفتنت آن روز بارانی نبود

از همان روزی که رفتی خیس بارانم هنوز


راه برگشتن به سویم را کجا گم کرده‌ای

من برای رد پاهایت خیابانم هنوز


بعد تو من مانده‌ام با سال های بی بهار

بعد تو تکرار جانسوز زمستانم هنوز


با جدایی نیمه ای از من به دنبال تو رفت

بی تو از این نیمه‌ی دیگر گریزانم هنوز


دست هایم را رها کردی میان زندگی

بی تو مثل کودکی تنها پریشانم هنوز


رو به رویت می‌نشینم رو‌به‌رویم نیستی

نیستی هر شب برایت شعر می‌خوانم هنوز


علی صفری


سه شاعر، سه زن

دست های تو

شادخواری سه شاعر حکیم است

که جام تلخ

در کام شیرین می ریزند

تا داستان دلدادگی مرا ببافند.


اشک های من

گریه های سه زن زیباست

که از دلتنگی ات

در قلب من

نام تو را مزه مزه می کنند

بانوی من!

جشن المکاشفه ی

سه پادشاه بزرگ

چشم های توست.

به سلامتی خودت

بنوش.



"عباس معروفی"