رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

زندگی خواب عجیبی ست که تعبیر ندارد

 ‎داغ،  روى جگرِ سوخته تاثیر ندارد
‎سرِ بر دار، هراس از لبِ شمشیر ندارد

‎سایه ى درد که روى تنِ احساس بلغزد
‎صبح خندان و شب یخ زده توفیر ندارد

‎سنگ، وقتى به دل آینه اى مشت بکوبد
‎خویش را مى شکند! آینه تقصیر ندارد

‎ سطر سطرِ نَفَسم معتکفِ چله ى آه است
‎-آه، یک آیه ى سرخ است که تفسیر ندارد!-

‎مثل شعریست که در ذهنِ کسى بست نشسته
‎شاعرِ خسته اش اما دلِ تحریر ندارد

‎بحث این نیست که اثبات شود مَرد نبردم
‎صبر، ربطى به رَجَزخوانىِ تقدیر ندارد

‎خلقتم قصه ى آمیختنِ خاک و شراب است 
‎بودنم مستىِ نابى ست که تطهیر ندارد

‎تا پناهنده به دیوانگىِ کشورِ عشقم
‎پهنه ى پاک جنونم غل و زنجیر ندارد

‎نیستم در صدد حل معماى حیاتم
‎زندگى خواب عجیبى ست که تعبیر ندارد...

رضوان ادیبی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد