رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

گرچه از قصه ی ما می ترکد سنگ صبور

صبر کن ای دل پر غصه در این فتنه و شور

گرچه از قصه ی ما می ترکد سنگ صبور

از جهان هیچ ندیدیم و عبث عمر گذشت

ای دریغا که ز گهواره رسیدیم به گور


تو عجب تنگه ی عابرکشی ای معبر عشق

که به جز کشته ی عاشق نکند از تو عبور


در فروبند برین معرکه که کآن طبل تهی

گوش گیتی همه کر کرد ز غوغای غرور


تیز برخیز ازین مجلس و بگریز چو باد

تا غباری ننشیند به تو از اهل قبور


مرگ می بارد ازین دایره ی عجز و عزا

شو به میخانه که آنجا همه سورست و سرور


شعله ای برکش و برخیز ز خاکستر خویش

زان که تا پاک نسوزی نرسی سایه به نور


هوشنگ ابتهاج