رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

آب را گل نکنیم

آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بیشه ای دور سیره ای پر می شوید
یا در آبادی کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب
زن زیبایی آمده لب رود
آب را گل نکنیم
روی زیبا دوبرابر شده است
چه گوارا این آب
چه زلال این رود
مردم بالا دست چه صفایی دارند
 چشمه هاشان جوشان گاوهاشان شیرافشان باد
من ندیدم دهشان
بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست
 ماهتاب آنجا می کند روشن پهنای کلام
بی گمان در ده بالا دست چینه ها کوتاه است
 مردمش می دانند که شقایق چه گلی است
 بی گمان آنجا آبی آبی است
 غنچه ای می شکفد اهل ده باخبرند
چه دهی باید باشد
 کوچه باغش پر موسیقی باد
 مردمان سر رود آب را می فهمند
گل نکردنش ما نیز
 آب را گل نکنیم  

 


  

دردهای من

جامه نیستند

تا ز تن در آورم

چامه و چکامه نیستند

تا به رشته ی سخن درآورم

نعره نیستند

تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است

دردهای من

گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست

درد مردم زمانه است

مردمی که چین پوستینشان

مردمی که رنگ روی آستینشان

مردمی که نامهایشان

جلد کهنه ی شناسنامه هایشان

درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم

لحظه های ساده ی سرودنم

درد می کند

انحنای روح من

شانه های خسته ی غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است

کتف گریه های بی بهانه ام

بازوان حس شاعرانه ام

زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟

درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب

پافشاری شگفت دردهاست

دردهای آشنا

دردهای بومی غریب

دردهای خانگی

دردهای کهنه ی لجوج

اولین قلم

حرف حرف درد را

در دلم نوشته است

دست سرنوشت

خون درد را

با گلم سرشته است

پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟

درد

رنگ و بوی غنچه ی دل است

پس چگونه من

رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا

دست درد می زند ورق

شعر تازه ی مرا

درد گفته است

درد هم شنفته است

پس در این میانه من

از چه حرف می زنم؟

درد، حرف نیست

درد، نام دیگر من است

من چگونه خویش را صدا کنم؟

دیشب باران قرار با پنجره داشت


روبوسی آبـــدار با پنجره داشت 


یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد


چک چک،چک چک،چکار با پنجره داشت؟



http://s5.picofile.com/file/8131026334/13%D8%A7%D8%A7.gif

خندیدن، خوب است


   قهقهه، عالی است


گریستن، آدم را آرام می کند


اما…


لعنت بر بغض!



اشعار شهریار

در دیـــــاری که در او نیست کســی یار کســـ        
   کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

هــــــر کس آزار منِ زار پســـــندیــــــد ولــــــــــی             ـــســـــندیــــد دلِ زار مـن آزارِ کســــی


آخــــــرش محــــنت جانــــکاه به چـــــاه انـــــدازد        

     هرکه چون ماه برافروخت شبِ تارِکسـی


سودش این بس که به هیچش بفروشند چو من    

       هر که باقیمت جان بود خریدار کســـی

زمســتان پوســـتین افزود بر تن کدخدایــــان را         

  ولیـکــن پوســت خواهد کند ما یــک لاقبایان را


ره ماتم ســـــرای ما ندانم از کــه می پرســــد     

      زمســـــتانی که نشناسد در دولت سرایان را


به دوش از بــرف بـالاپــوش خـز ارباب مــــی آید

           که لرزانــــــد تن عــــــریان بی برگ و نوایان را


طبیب بی مروت کــــــی به بالیــن فقیـــر آیـــد

          که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را


به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر      

      که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را


حریفی با تمســـخر گفت زاری شـــهریارا بـس

            که میگیرند در شــــــهر و دیار ما گدایــــان را 

 

شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست      

        روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنســت


متن خبر که یک قلم بــــی تو ســـیاه شد جهان

           حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنســت


نو گل نازنـــیـن من تــا تــــو نگـــاه مــــی‌کنــــی      

     لطف بهار عارفان در تو نگاه کردنســت.

 

شعر کوتاه

بر ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار
فکری به حال خویش کن این روزگار نیست!

عماد خراسانی


تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

جوونی هم بهاری بود و بگذشت
به ما یک اعتباری بود و بگذشت
میون ما و تو یک الفتی بود
که آن هم نوبهاری بود و بگذشت 

باباطاهر

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

روی بنمایی و دل از من شوریده ربایی
تو چه شوخی که دل از مردم بی‌دیده ربایی
تو که خود فاش توانی دل یک شهر ربودن
دل شوریده روا نیست که دزدیده ربایی

شوریده شیرازی

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

چه می‌شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می‌کردم
نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می‌شد همه محراب را میخانه می‌کردم
 

علیرضا قزوه

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

وقتی تو گریه می‌کنی، ای دوست در دلم
انگار که ابرهای جهان گریه می‌کنند
 

حسین منزوی

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق
چرا که سنگ صبور است و محرم راز است
ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد
کبوتری که زیادی بلند پرواز است
 

سعید بیابانکی

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

چون بلبل مست راه در بستان یافت
روی گل و جام باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت 

خیام

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

چرا مردم نمی‌دانند
که لادن اتفاقی نیست،
نمی‌دانند در چشمان دم جنبانک امروز
برق آب‌های شط دیروز است؟
چرا مردم نمی‌دانند
که در گل‌های ناممکن هوا سرد است؟
 

سهراب سپهری

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

از اهل زمانه عار می‌باید داشت
وز صحبت‌شان کنار می‌باید داشت
از پیش کسی کار کسی نگشاید
امید به کردگار می‌باید داشت

ابوسعید ابوالخیرتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید
سلام، خداحافظ
 چیزی تازه اگر یافتید
بر این 2 اضافه کنید

 تا بل
باز شود این در گم شده بر دیوار…
 
حسین پناهیتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم تو را

ور قصد آزارم کنی هرگز نیازارم تو را

زین جور بر جانم کنون، دست از جفا شستی به خون

جانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم تو را

رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همی

در حال خود گویم همی، یادی بود کارم تو را…

انوری