رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

بعدِ دل کندنت از من دلت آرام گرفت؟

چه خبر یار؟ شنیدم که گرفتار شدی 

دل سپردی و برای دگری یار شدی


 بعدِ دل کندنت از من دلت آرام گرفت؟ 

خوب شد زندگی ات؟ یا که بدهکار شدی؟


 بی تو اینجا خبری نیست به جز غصه و درد 

حال خوش بودی و رفتی و دل آزار شدی


 بودنت, پنجره ای باز به رویاها بود

 ناگهان پنجره را بستی و دیوار شدی 


 عشق را با طمعِ منطق خود تاخت زدی

 تا نهایت به دلت سخت بدهکار شدی


 تو خودت خواستی از قصه ی من پر بکشی

 پس نگو کار خدا بوده و ناچار شدی


 حسرت یارِ تو بودن به دلم ماند که ماند 

آخرین خواسته ام, قسمت اغیار شدی


 من که در حد پرستش به تو دلبسته شدم 

من چه کردم که تو اینگونه جفاکار شدی؟


 پشت کردی به من ای ناز غزالِ غزلم 

شیر را پس زدی و طعمه ی کفتار شدی


 مرگِ دل, نقطه ی آغاز فروپاشی هاست 

حیف و صد حیف که تو دیر خبردار شدی


حمیدرضا گلشن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد