رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

سربازِ برجک زندان


سربازِ برجک زندان

به دختری می اندیشد

که چشم در راه اوست

وَ دستانش بر مسلسل سنگین

عرق می کنند !


یغما گلرویی

برای مجله شعر نمی‌نویسم

برای مجله شعر نمی‌نویسم
در شبِ شعر ها شرکت نمی‌کنم،
به نگاه منتقدها اهمیت نمی‌دهم
پیله ای از شعر می بافم دورِ خود
بی آرزوی پروانه شدن!
و در سلولِ خود ساخته می‌میرم
به امید آن که ابریشمش
شالی شود
بر شانه های تو...!

 

"یغما گلرویی"

خنده‌ی تو


آرزو می کنم خنده ات
تنها به عادت مرسوم
عکس گرفتن نبوده باشد
و تو خندیده باشی
در آن لحظه از ته دل
چرا که خنده تو
جهان را زیبا می کند...


"یغما گلرویی"

ازدحام

در دایره ی تاریک فنجان فال
عکس فانوس ستاره و عطر اطلسی افتاده است
شاید شروع نور
نشانه‌یی از بازگشت نگاه گرم تو باشد
باید به طراوت تقویم های کهنه سفر کنم
تقویم ناب ترین ترانه ی نمناک
قویم سبزترین سلام اول صبح
تقویم دور دیدار بوسه و دست
شاید در ازدحام روزها
یا در انتهای همان کوچه ی شاد شمشادها
شاعری دلشکار را ببینم
که شیرین ترین نام جهان را زیر لب تکرار می کند
و تلخ می گرید

 

"یغما گلرویی"