رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

دیوانه به زنجیر افتاد

دل در اندیشهٔ آن زلف گره‌ گیر افتاد

عاقلان مژده که دیوانه به زنجیر افتاد


 

خواجه هی منع من از باده‌پرستی تا کی

چه کند بنده که در پنجهٔ تقدیر افتاد


 


"فروغی بسطامی"

دستم


دستم را بگیر

و با خود

به هر جا که خواستی ببر،

دستم ...

پرنده ای کوچک

که پرواز را نمی داند.



"حمید جدیدی"



می آیم

می‌آیم می‌آیم می‌آیم

و آستانه پر از عشق مى شود

و من در آستانه به آنها که دوست می دارند

و دختری که هنوزآنجا

درآستانهء پرعشق ایستاده،

سلامی دوباره خواهم داد


فروغ فرخزاد

بومرنگ است؛ شبی سوی تو برمی‌گردد

.


 نیمه‌جان با نفَسِ بوی تو برمی‌گردد

این مبارز که به اردوی تو برمی‌گردد



من ضمانت‌شده‌ی مکتب عشقم، صیاد!

هر کجا هم رَود آهوی تو برمی‌گردد



ای به دلدادگی‌ات شیفته! با این عاشق

مچ نینداز که بازوی تو برمی‌گردد



عمر، خونی‌ست که از زخم عمیقم رفته

عمر، آبی‌ست که در جوی تو برمی‌گردد


 

دل شکستیّ و کسی نیست بگوید این غم

بومرنگ است؛ شبی سوی تو برمی‌گردد



آنکه ما را به زمین زد تو نبودی؟! باشد

پس چرا وقت گِله روی تو برمی‌گردد...؟


 

سیدسعید صاحب‌علم

یک جور خوبی

از تو که حرف می زنم

یک جور خوبی

حال من بد می شود !


"پرویز صادقی"