رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

ساعت دلتنگی

راس ساعت دلتنگی

دعوت می شوی

به عاشقانه ای

در کافه ی چشم هایم

که اگر نیایی عقربه های دلتنگی

فرو می ریزد 

در جاده ای 

که انتظار پیرش کرده است

قرارمان

راس ساعت دلتنگی

یادت نرود!


"بهناز صفری"



درخت تلخ

درختی که تلخ است وی را سرشت 

 گرش برنشانی به باغ بهشت 


 ور از جوی خلدش به هنگام آب

   به بیخ، انگبین ریزی و شهد ناب 


 سرانجام گوهر به کار آورد 

 همان میوهٔ تلخ بار آورد"


حکیم ابوالقاسم فردوسی

مترسک

قطره قطره اگر چه آب شدیم

ابر بودیم و آفتاب شدیم


ساخت ما را همو که می‌پنداشت

به یکی جرعه‌اش خراب شدیم


هی مترسک کلاه را بردار

ما کلاغان دگر عقاب شدیم


ما از آن سودن و نیاسودن

سنگ زیرین آسیاب شدیم


گوش کن ما خروش و خشم تو را

همچنان کوه بازتاب شدیم


اینک این تو که چهره می‌پوشی

اینک این ما که بی نقاب شدیم


ما که ای زندگی به خاموشی

هر سوال تو را جواب شدیم


دیگر از جان ما چه می‌خواهی؟

ما که با مرگ بی حساب شدیم


محمدعلی بهمنی

گوهر مراد


به نوکردنِ ماه

                بر بام شدم

با عقیق و سبزه و آینه.

داسی سرد بر آسمان گذشت

که پروازِ کبوتر ممنوع است.

 

صنوبرها به نجوا چیزی گفتند

و گزمگان به هیاهو شمشیر در پرندگان نهادند.

 

ماه

برنیامد.

 

احمد شاملو