-
تو یادت نیست
چهارشنبه 5 اردیبهشت 1403 17:31
تو یادت نیست سالها پیش راه خانه ام را گم کرده ام آن روز سرد برفی که دستهایت را در جیب کت مخملی ات پنهان کردی و هیچ به آغوش یخ زده ام فکر نکردی. تو یادت نیست تمام راه نامم فراموشم شد و حتی ردپای جا مانده ام روی برف مرا به من نرساند. شعرهایم را آتش زدم دل کندم و تو یادت نمی آید دل کندن در زمستان یعنی جان دادن....
-
از دوست به هر جوری بیزار نباید شد
شنبه 25 فروردین 1403 00:39
از دوست به هر جوری بیزار نباید شد از یار به هر زخمی افگار نباید شد ور جان و دل و دین را افگار نخواهی کرد با عشق خوش شوخی در کار نباید شد گر زان که چو عیاران از عهده برون نایی دلدادهٔ آن چابک عیار نباید شد هر گه که به ترک جان آسان نتوانی گفت پس عاشق آن دلبر خونخوار نباید شد چون سوختن دل را تن در نتوان دادن از لاف به...
-
تمنا
پنجشنبه 16 فروردین 1403 19:43
گفتی که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم گفتی که گر بیند کسی؟ گفتم که حاشا می کنم گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقیب آید ز در؟ گفتم که با افسونگری او را ز سر وا می کنم گفتی که تلخی های من گر ناگوار افتد مرا گفتم که با نوش لبم آنرا گوارا می کنم گفتی چه می بینی بگو در چشم چون آیینه ام؟ گفتم که من خود را در او عریان تماشا می کنم...
-
به تو میسنجم
پنجشنبه 16 فروردین 1403 19:35
هر دیده که بینم به تو می سنجم و زشت است چشمی که تو را دید، جز این نیست سزایش! دل بیمش از این نیست که در بند تو افتاد ترسد که کنی روزی از این بند رهایش "حسین منزوی"
-
مثل بید های مجنون
سهشنبه 14 فروردین 1403 01:34
رفتنت آن قدر ها که فکر میکنی فاجعه نیست من مثل بید های مجنون ایستاده میمیرم... نزار قبانی
-
تا روی تو را میبینم
یکشنبه 12 فروردین 1403 16:27
چشم از پی آن دارم تا روی تو میبینم دل را همه میل جان با سوی تو میبینم تا جان بودم در تن رو از تو نگردانم زیرا که حیات جان با روی تو میبینم. "عطار نیشابوری"
-
زن
جمعه 10 فروردین 1403 11:43
هر بار که ترانه ای برایت سرودم قومم بر من تاختند که چرا برای میهن شعر نمی سرایی؟ و آیا زن چیزی به جز وطن است؟ نزار قبانی
-
از کوزه گری کوزه خریدم باری
جمعه 10 فروردین 1403 11:05
از کوزه گری کوزه خریدم باری آن کوزه سخن گفت ز هر اسراری شاهی بودم که جام زرینم بود اکنون شده ام کوزۀ هر خمّاری خیام
-
به راهی که از آن رفته ای.
جمعه 10 فروردین 1403 11:01
گاهی ستاره ای خودش را به زمین می اندازد نهنگی به ساحل پلنگی به دره و من... به راهی که از آن رفته ای. وحید عمرانی
-
ای همسفران! باری اگر هست ببندید
جمعه 10 فروردین 1403 10:57
آسوده دلان را غم شوریده سران نیست این طایفه را غصه ی رنج دگران نیست راز دل ما پیش کسی باز مگویید هر بی بصری باخبر از بیخبران نیست غافل منشینید ز تیمار دلِ ریش این شیوه پسندیدهٔ صاحب نظران نیست ای همسفران! باری اگر هست ببندید این خانه اقامتگه ما رهگذران نیست ما خسته دلان از بر احباب چو رفتیم چشمی ز پی قافله ی ما نگران...
-
به کجا برم سری را که نکرده ام فدایت
جمعه 3 فروردین 1403 08:45
نه به خاک دربسودم نه به سنگش آزمودم بهکـــجا برم سری راکه نکردهام فــدایت ز وصال بیحضــورم به پیام ناصبــورم چقدر ز خویش دورم که به من رسد صدایت #بیدل_دهلوی