رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

نشنو از نی

نشنو از نی,نی حصیری بی نواست 

بشنو از دل, دل حریم  کبریاست 


نی چو سوزد خاک و خاکستر شود 

دل چو سوزد خانه ی داور شود

اندوه

و اندوه پیراهنِ بلندی بود‎ 


که بعدِ تو به تن کردم‎ 

تا آن قدر بر تن ام زار بزند‎ 

که شاید مرگ، دل رحم تر از زندگی باشد‎ 

و پیراهنِ سفیدی از آستین روزهای اش‎ 

برایم بیرون بیاورد‎!

"نسترن وثوقی"

منتظر نیستم

دیگر منتظر کسی نیستم
هر که آمد
ستاره از رویاهایم دزدید
هر که آمد
سفیدی از کبوترانم چید
هر که آمد
لبخند از لب‌هایم برید
منتظر کسی نیستم
از سر خستگی
در این ایستگاه نشسته‌ام!

"رسول یونان"

پاییز

بر عکس همه شاعر ها
که پاییز را دوست دارند 
نفرت دارم از پاییز
پاییز این فصل زهر آلود
این بی رحم مرگ آور
که هنوز صدای پایت را
از تک تک برگ های مرده اش
میشنوم
هنوز هم
صدای تلخ سکوت تو
از ابر های نفرین شده اش
به پایین میچکد
و چه تلخ است

همه فصل پاییز بودن...


___________________________


دوستان این شعر خودمه و خیلی دوست دارم نظرتون رو در موردش بدونم و ممنون میشم اگه بهم بگید

زندگی آیینه ای شفاف است

زندگی چون گل سرخ است
پر از خار پر از برگ پر از عطر لطیف
یادمان باشد اگر گل بچینیم
خار و عطر و گلبرگ
هر سه همسایه دیوار به دیوار همه اند
زندگی چشمه آبی ست و ما رهگذریم
بنشین بر لب آب عطش تشنگی ات را بنشان
صفایی بده سیمایت را و اگر فرصت بود
کفش ها را بکن و آب بزن پایت را
غیر از این چیزی نیست
زندگی...
آینه ای شفاف است
تو اگر زشت و یا زیبایی
تو اگر شاد و یا غمگینی
هر چه هستی تو در آینه همان میبینی
شادیت را دریاب
چون گل عشق بتاب
تا در آینه هستی گل هستی باش

دیوار

تو شبیه پرستوها هستی
وقتی با کوچ بی‌هنگامی بهار را به خانه‌ام می‌آوری
وقتی با کوچ بی‌هنگامی بهار را از خانه‌ام می‌بری

بخوان
با هر زبانی که عاشقانه‌تر است
آهنگین‌تر است
و واج‌های صمیمی‌تری دارد
بخوان
حتی اگر شده اندازۀ پنجره‌ای 
که بیش از حوصلۀ بهار بسته مانده‌ست
آنقدر بسته مانده‌ست
که اسمش را گذاشته‌اند دیوار.
 
"لیلا کردبچه"

هوایت که به سرم میزند

عجب هوایی داری!             

       هوایت که به سرم میزند


               دیگر در هیچ  هوایی نمیتوانم نفس بکشم!! 


                              عحب نفس گیر است


        هوای دور از تو بودن !!! 

دنیای مجازی

سرشار غمت کردم دنیای مجازی را
بر هم زده ام از غم خط های موازی را

در بین رقیبانم او گشته دگر یارت
بین من و آن مردت او برده که بازی را

لبخند زدی بر من گویی که دلت با ماست
پایان بده اش دیگر این بنده نوازی را

وقتی که سلامم را دیگر ندهی پاسخ
پر می کنی از غصه دنیای مجازی را