رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

پروانه


زمانه دادش مکر دلی فرزانه را 
آن کس به جفا کشت دل دیوانه را 

ارزان مگسان شدن بود حق او
شمعی که سوزاند دل پروانه را 

☆☆ شعر از خودم ☆☆

مژه بر هم زدنی


گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آنچنان محو که حتی مژه بر هم نزنی

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی

ای یار دور دست که دل می بری هنوز

چون آتش نهفته به خاکستری هنوز

هر چند خط کشیده بر آیینه ات زمان

در چشمم از تمامی خوبان، سری هنوز