رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

دریای شور انگیز

دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست

آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست


در من طلوع آبی آن چشم روشن
یاد آور صبح خیال انگیز دریاست

 
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم تو برپاست


بیهوده می کوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم تو پیداست


ما هر دوان خاموش خاموشیم، اما
چشمان ما را در خموشی گفتگوهاست


دیروزمان را با غروری پوچ گشتیم
امروز هم زانسان، ولی آینده ماراست


دور از نوازشهای دست مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنهاست


بگذار دستت را در دستم گذارم

بی هیچ پروایی که دست عشق با ماست


سخن بگو

من کنون ز وسعت دریا سخن بگو
از رویش دوباره ی گل ها سخن بگو

کتمان مکن که سر به فلک میزند امید
از نخل پا گرفته ز خرما سخن بگو

باور مکن ز محبس تقدیر آمدی
از جلوه های عالم پیدا سخن بگو

دیگر مترس از خطر پنجه های موج
چون ساحلی به وسعت دریا سخن بگو

هستی شمیم عطر نفس های عشق بود
از عشق ، این سروده ی زیبا سخن بگو

دیگر مگو که تشنه ی آب است این کویر
در بارش سپیده ، ز صحرا سخن بگو

همزاد ، چشم خویش ز بیگانگی بشست
با او ، ز جلوه های ثریا سخن بگو.

حمید حمیدی زاده