رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

نمیدانستی

دل من تنگِ دلت بود ، نمی دانستی 

خسته از جنگ دلت بود ، نمی دانستی

  

رنگ من زرد اگر بود ، چو زر بود ، ولی

 بخت من رنگ دلت بود نمی دانستی



کاش یک پرده از آن قائله ی فخر و غرور

که نماهنگ دلت بود،  نمی دانستی



بی سبب نیست که جا مانده ی هر قافله ام

پای من لنگ دلت بود ، نمی دانستی



خون اگرریخت از این دیده ی شهلایی من

نشئه ی بنگ دلت بود ،نمی دانستی




شیشه بودم که شکستم به زمین افتادم

قاتلم سنگ دلت بود نمی دانستی



اسب اقبال مرا برد به میدان جفا

خدمتش هنگ دلت بود ، نمی دانستی



قدر آن یار «عزیز»ی که نداری امروز

تا که در چنگ دلت بود، نمی دانستی

 

 

عزیز نادری