رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

نشود فاش کسی آنچه میان من توست

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من وتوست


گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست


روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست


گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست


گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ار نه
ای بسا باغ و بهاران که که خزان من و توست


این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفتگویی و خیالی ز جهان من و توست


نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشقست نشان من و توست


سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست


پرواز همای