صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد
هوا مسیح نفس گشت و خاک، نافهگشای
درخت سبـــز شـــد و مرغ در خـــــروش آمد
تنـــــور لاله چنان بــرفــــروخت باد بهــــار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
کــه این سخن، سحر از هاتفم به گوش آمد
چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس
سر پیاله بپوشان که خرقهپوش آمد
***