رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

نماز و دل

مســافــری کــه صــراط مستقیــم اش،

از والضــالیــن آغــوش تــو،

ســر در مــی آورد،

نمــاز و دل،

هــر چــه شکستــه تــر،

بهتــر . . .


هومن شریفی

تنها حوا می‌دانست

باد که می زند

می پذیرم، بادبادک ها به هیچ پیامبری، ایمان نیاوردند

تنها ما بودیم که قرقره می کردیم

نخ هایی که از آسمان دورمان پیچیدند

باد که می زند

باور می کنم، سیب از هیچ اعتقادی آویزان نبود ...

تنها حوا بود که می دانست جاذبه

سرگرمی ِ افتادنی هاست!


 

"هومن شریفی"

ارتفاع چوبی

نه منت دریا را می کشم

نه بی تابی ِ جنگل را می کنم

همه را برای تو می آورم...

اگر تو به ارتفاع چوبی این سقف قناعت کنی

یقین، دنیا را درون کلبه ای جای داده ام

بی آنکه هیچ جغرافیایی از حقیقت

به اندازه آغوش تو خبر داشته باشد.



((هومن شریفی))

لب هایت

لبهایت به جان دیگری می افتد

درد هایت به شب من

این مشروب ها بی تو سری را گیج بی کسی نمی کنند

تو از تمام جمع های بی من تا می توانی لذت ببر

من به دراکولایی قناعت کرده ام که از بی کسی

تنها خون خودش را می خورد!


 


"هومن شریفی"