ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
صـدایی کــه از جیب پــالتــوی مــن مــی آیــد،
از آن هیــچ مــوبــایل نداشتـه ای
نیســت!
دستان نیمــه آهنــی من اســت
کــه دارد از فـرط بــی کســی،
زنــگ می زنــد . . .
هومن شریفی
در گلویم گیر کرده
زخم یک بغض غریب
فرصتی از اشک میجویم
که رسوایش کنم!-
مهدی اخوان ثالث
اکنون که گل سعادتت پربار است
دست تو ز جام می چرا بیکار است؟
مِی خور که زمانه دشمنی غدار است
دریافتن روز چنین دشوار است
خیام
مســافــری کــه صــراط مستقیــم اش،
از والضــالیــن آغــوش تــو،
ســر در مــی آورد،
نمــاز و دل،
هــر چــه شکستــه تــر،
بهتــر . . .
هومن شریفی
اگر از تو رو برگردانم
باز به من خواهی تابید
ای خورشید
برادر تاریکی!
از هیچ کس پوشیده نیست
وقتی غمگینم
باوقار ترم
حسین صفا
نمیدانم شعر چیست
و در اندیشه آن نبودم
که روزی پا بگذارم
در تودرتوهای پندار
نه...در اندیشهی آن نبودم
تا چون پلیسی
بدانم در ژرفای چشم ها چه میگذرد
من از اسرار گل بازجویی نمیکنم
و خویشتن راخسته نمیکنم
تا از سینه تاریخش را بپرسم
آیا عاقلانه است
که سینهای را بازخواست کنیم
که اتاق را پر از نغمه موسیقی میکند؟
پر از ضرباهنگ... و شوری گرم
این کیست؟
نمیدانم
در اعماق وجودم چه میگذرد
من اما از کوچ خویش خوشحالم
از جنون
به جنون
به جنون...
نزار قبانی
ماندن یا نماندن
سوال این نیست
آی که چشم های تو میگویند: بمان
می مانم
حتی اگر جهان را
بر شانه های خسته ی من آوار کرده باشی
-
((حسین منزوی))
این بار که آمدی
خودت را در چشمهایم بریز
شاید دیگر ندیدمت
قراری هم اگر بود
پای گهوارهی شعر هام
رضا کاظمی
هردرختی که بر زمین افتاد
هرچه گنجشک بود را پر داد
خون بهای درختان را باغ
از منِ بیگناه میگیرد...
حسین صفا