ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
ضربان پایت را میشنوم
در سینهام راه میروی
ترجیح میدهم که تنها بمانم
به تلویزیون خیرهشوم
کتاب بخوانم
پیاده روی کنم
بخوابم
تلویزیون تو را نشان میدهد
کتابها تو را میخوانند
پیادهرو ها تو را قدم میزنند
خوابها تو را میبینند
عزیزم
همه از اینجا رفتهاند
تو که تنها ترین مرغابی جهانی
چرا از من مهاجرت نمیکنی؟
حسین صفا
به ساعت من
تو
تمام قرارها را نیامده ای،
کدام نصف النهار را از قلم انداخته ام...
قرار روزهای بی قراریام!
کجای آسمان ببینمت؟
من از جست و جوی زمین خسته ام...
"کامران رسول زاده"
مســافــری کــه صــراط مستقیــم اش،
از والضــالیــن آغــوش تــو،
ســر در مــی آورد،
نمــاز و دل،
هــر چــه شکستــه تــر،
بهتــر . . .
هومن شریفی
باد که می زند
می پذیرم، بادبادک ها به هیچ پیامبری، ایمان نیاوردند
تنها ما بودیم که قرقره می کردیم
نخ هایی که از آسمان دورمان پیچیدند
باد که می زند
باور می کنم، سیب از هیچ اعتقادی آویزان نبود ...
تنها حوا بود که می دانست جاذبه
سرگرمی ِ افتادنی هاست!
"هومن شریفی"
اگر از تو رو برگردانم
باز به من خواهی تابید
ای خورشید
برادر تاریکی!
از هیچ کس پوشیده نیست
وقتی غمگینم
باوقار ترم
حسین صفا
ماندن یا نماندن
سوال این نیست
آی که چشم های تو میگویند: بمان
می مانم
حتی اگر جهان را
بر شانه های خسته ی من آوار کرده باشی
-
((حسین منزوی))
لبهایت به جان دیگری می افتد
درد هایت به شب من
این مشروب ها بی تو سری را گیج بی کسی نمی کنند
تو از تمام جمع های بی من تا می توانی لذت ببر
من به دراکولایی قناعت کرده ام که از بی کسی
تنها خون خودش را می خورد!
"هومن شریفی"
مگذار دیگران نام تو را بدانند …
همین زلال بیکران چشمانت
برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست!
احمد شاملو
در این شعر
ماشین تحریر قدیمی
یادگار روزهای جنگ است
از افسری زخمی
که در یک روز آفتابی
نیمهجان
به خانه برمیگشت
و این تفنگ
یادگاری روزهای آرامش است
از دختربچهای که دریک روز برفی
برای من
تفنگی نقاشی کرد
بدون فشنگ
خالی
واهه آرمن
پنجره را میبندم
و دفتر شعر هایم را باز میکنم
به تو فکر میکنم
بی آنکه به تو فکر کرده باشم
+تو موهایم را نوازش میکنی
از تو میترسم
از تو متنفرم
و همچنان
دوستت دارم!
#فاطمه نادریان.
ولی خاک
تو با او مهربان باش!
اگر آتش با او مهربان نبود
اگر زندگی
اگر مرگ با او مهربان نبود
اگر انسان های دیگر با او مهربان نبودند
خاک، تو با او مهربان باش!
رضا براهنی