-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 تیر 1394 17:21
من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید فصل گل می گزرد هم نفسان بهر خدا بنشینید به باغی و مرا یاد کنید یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان چون تماشای گل و لاله و شمشاد کنید هر که داردز شما مرغ اسیری به قفس برده در باغ و به یاد منش ازاد کنید آشیان من بی چاره اگر سوخت چه باک فکر ویران شدن خانه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 تیر 1394 17:19
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 خرداد 1394 13:38
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر ز لیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی...
-
بهار
شنبه 30 خرداد 1394 13:00
بهار گرمی زمستان را گسست بی سخن بر خنده گل هانشست شاد کرد قامت رعنای سپهر دست کشید بر دامن صحرا به مهر بر سر سرد ستاره دستی بزد با هر دل غمگین جهان حرفی بزد. در گوش ابر تیره سخن هایی بگفت در گلوی بلبل سخن هایی شکفت خنده بر هر لبی بست نشست دل من ناگهان سخت شکست شادی از دل من بربست رخت کم تر بود ارزش قلب من از برگ درخت...