رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

تو مرا دریاب


اگر نام مرا

با الماس بنویسند یا ننویسند

چه تفاوت؟

. تو مرا بشناس...‏

تو مرا بخوان...‏

تو مرا دریاب‎!‎

‏"نادر ابراهیمی"‏

آتش و آدم


آتش و آدم
ترکیبی نامتجانس است
من از میان این آتش گر گرفته
در رویاها و عشق ها
غیر ممکن است سالم برگردم
اندوه بار خواهد بود
کاش مثل نان بودم
چه زیبا بر می گردد
از سفر آتش

خار اگر بگذارد

مهره توان برد، مار اگر بگذارد
 غنچه توان چید، خار اگر بگذارد

 با همه حسرت خوشم به گوشه چشمی
 چشم بد روزگار اگر بگذارد
...

"فروغی بسطامی"

انار


دارد پاییز می رسد ...

انار نیستم

که برسم به دست‌های تو ...

برگم

پُر از اضطرابِ افتادن ... !!!

دلبر عیار

در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد
آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد

  من در پی آن دلبر عیار برفتم
او روی خود آن لحظه ز من باز نهان کرد
 
من در عجب افتادم از آن قطب یگانه
کز یک نظرش جمله وجودم همه جان کرد
 
ناگاه یک آهو به دو صد رنگ عیان شد
کز تابش حسنش مه و خورشید فغان کرد .

 مولانا

پژمردن


ره و رسم گردون، دل آزردنست!!
شکفته شدن.... بهر پژمردنست!

********

ستاره

زمین شناس حقیری تو را رصد می کرد
به تو ستاره ی خوبم نگاه بد می کرد

کنارت ای گل زیبا، شکسته شد کمرم
کسی که محو تو می شد مرا لگد می کرد!

تو ماه بودی و بوسیدنت، نمی دانی ...
چه ساده داشت مرا هم بلند قد می کرد!

بگو به ساحل چشمت که من نرفته چطور
به سمت جاذبه ای تازه جزر و مد می کرد

چه دیده ها که دلت را به وعده خوش کردند
چه وعده ها که دل من ندیده رد می کرد 

کنون کشیده کنار و نشسته در حجله
کسی که راه شما را همیشه سد می کرد .
 

"کاظم بهمنی"

میشناسمت

می شناسمت
چشمهای تو
میزبان آفتاب صبح سبز باغ‌هاست
می شناسمت
واژه های تو
کلید قفل های ماست
می شناسمت
آفریدگار و یار روشنی
دستهای تو
پلی به رویت خداست

"شفیعی کدکنی"

تا چند

به انتظار تصویر تو


این دفتر خالی

تا چند

تا چند

ورق خواهد خورد؟
 

"احمد شاملو"

بی خبر

دیگران را اگر از ما خبری نیست، چه باک!

نازنینا، تو چرا بی خبر از ما شده ای!


شهریار

سنتور


اندازه ی صد سال نوری از دلت دورم
باید همیشه دور باشم از تو مجبورم 

یا گریه هایم را میان شعر میگویم
یا مینوازد گریه را نت های سنتورم

یعقوب عاشق توی این دنیا فراوان است
یعقوب... مثل من... که از این گریه ها کورم!

هر دفعه دل دادم به دریا باز هم افتاد
شکل تو یک ماهی قرمز در دل تورم

مثل تمام پسته ها که تلخ میخندند
پنهان شده صد بغض پشت خنده ی شورم

یک آسمان افتاده در قلبم که غیر از ابر
در بین باران های دلتنگی ش محصورم

شاعر شدن یعنی فقط حسرت... فقط حسرت!
یعنی تو دانشگاهی و من پشت کنکورم!


ماه سیاه

فراموشت کرده ام 
ای نور دسته دسته 
که بر هم می گذارم 
و تو را می سازم.
ماه سیاه !
که پیشانی داغت را برف شسته است 
اقیانوس عاشق !
که در پی قویی کوچک روانه رود می شوی !
از یادت برده ام 
هم چون چاقویی در قلب 
هم چون رعدی تمام شده 
در خاکستر شاخه هایم .

 
"محمد شمس لنگرودی"

رنگ

کفش، ابتکار پرسه های من بود !


و چتر، ابداع  بی سامانی هایم !


هندسه، شطرنج سکوت من بود!


و رنگ، تعبیر دل تنگی هایم !

 زنده یاد حسین پناهی


حسین پناهی 

دلتنگم

دلتنگی آدم را به خیابان می کشد

دلتنگم!

و مردم نمی فهمند

قدم زدن -گاهی-                                               

از گریه کردن غم انگیز تر است!    
...


"اهورا فروزان"