-
اشعار محمد علی بهمنی
سهشنبه 3 آذر 1394 19:46
این شفق است یا فلق ؟ مغرب و مشرقم بگو من به کجا رسیده ام ؟ جان دقایقم بگو ایینه در جواب من باز سکوت می کند باز مرا چه می شود ؟ ای تو حقایقم بگو جان همه شوق گشته ام طعنه ی ناشنیده را در همه حال خوب من با تو موافقم بگو پاک کن از حافظه ات شور غزلهای مرا شاعر مرده ام بخووان گور علایقم بگو با من کور و کر ولی واژه به تصویر...
-
تا شقایق هست زندگی باید کرد
سهشنبه 3 آذر 1394 19:34
لب آبی گیوه ها را کندم و نشستم پاها در آب : من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هوشیار است ! نکند اندوهی ، سر رسد از پس کوه ... سایه ها می دانند، که چه تابستانی است سایه هایی بی لک، گوشه ای روشن و پاک کودکان احساس ! جای بازی این جاست زندگی خالی نیست : مهربانی هست ، سیب هست ، ایمان هست آری تا شقایق هست ، زندگی باید کرد......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 آذر 1394 17:24
با این که سخن به لطف آب است کم گفتن هر سخن صواب است آب ار چه همه زلال خیزد از خوردن پر ملال خیزد کم گوی و گزیده گوی چون در تا ز اندک تو جهان شود پر لاف از سخن چو در توان زد آن خشت بود که پر توان زد مرواریدی کز اصل پاکست آرایش بخش آب و خاکست تا هست درست گنج و کانهاست چون خرد شود دوای جانهاست یک دسته گل دماغ پرور از...
-
پروین اعتصامی
جمعه 29 آبان 1394 17:53
حکایت کرد سرهنگی به کسری که دشمن را ز پشت قلعه راندیم فراریهای چابک را گرفتیم گرفتاران مسکین را رهاندیم به خون کشتگان، شمشیر شستیم بر آتشهای کین، آبی فشاندیم ز پای مادران کندیم خلخال سرشک از دیدهی طفلان چکاندیم ز جام فتنه، هر تلخی چشیدیم همان شربت به بدخواهان چشاندیم بگفت این خصم را راندیم، اما یکی زو کینه جوتر، پیش...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 آبان 1394 17:45
حکایت کرد سرهنگی به کسری که دشمن را ز پشت قلعه راندیم فراریهای چابک را گرفتیم گرفتاران مسکین را رهاندیم به خون کشتگان، شمشیر شستیم بر آتشهای کین، آبی فشاندیم
-
شکیب نیست
شنبه 23 آبان 1394 14:56
زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست گم گشته دیار محبت کجا رود؟ نام حبیب هست و نشان حبیب نیست عاشق منم! که یار به حالم نظر نگرد ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست در کار عشق او که جهانیش مدعی است این شکر چون کنیم که ما را...
-
اشعار فاضل
سهشنبه 19 آبان 1394 18:55
از باغ میبرند چراغانیات کنند تا کاج جشنهای زمستانیات کنند پوشاندهاند "صبح" تو را "ابرهای تار تنها به این بهانه که بارانیات کنند یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند این بار میبرند که زندانیات کنند ای گل گمان مبر به شب جشن میروی شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند یک نقطه بیش فرق "رحیم" و...
-
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شنبه 16 آبان 1394 19:39
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخه های شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپید برگ های سبز بید عطر نرگس، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست ... نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش به حال روزگار! خوش به حال چشمه ها و دشت ها خوش به حال دانه ها و سبزه ها خوش به حال غنچه های نیمه باز خوش به حال دختر میخک -که...
-
اشعار پند اموز
سهشنبه 12 آبان 1394 16:06
هر که بد ما به خلق گوید ما چهره زغم نمی خراشیم ما خوب از او به خلق گوییم تا هر دو دروغ گفته باشیم تا نیست نگردی ره هستت ندهند این مرتبه با همت پستت ندهند چون شمع قرار سوختن گر ندهی سر رشته روشنی بدستت ندهند از این جا ره به جایی نیست جای پای رهروی پیداست کیست این گم کرده ره ؟ این راه ناپیدا چه می پوید؟ مگر او زین سفر ،...
-
سعدی
پنجشنبه 7 آبان 1394 14:46
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشود؟ مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست .. آدمی نیست مگر کالبدی بی جان است آن که گوید که مرا میل به دیدار تو نیست به جمال تو که دیدار ز من باز مگیر که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست سعدی ما به روی دوستان از بوستان...
-
شعر های زیبا
دوشنبه 4 آبان 1394 16:24
قاصدک شعر مرا از بر کن... برو آن گوشه ی باغ ،سمت آن نرگس مست ،ک ز تنهایی خود دلتنگ است بنشین روی نسیمی کز احساس برون می آید ... و بخوان در گوشش شعرم را: یک نفر خواب تو را می بیند! یک نفر لحظه ای تو را از یاد نخواهد برد ......