رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

عنکبوت

 یک زن خوشبختم!

و خیابانی که راه مرا دنبال می کند

خوشبخت است

و کوچه ای که

به گریبان خانه ام می رسد

خوشبخت است

و تو که هر روز به پنجره ی اتاقم پیله می کنی

یک روز پروانه ای خوشبخت می شوی


با این همه

دروغ عنکبوتی ست

که مدام

در دهانم تار می تند.


 


"منیره حسینی"

کاش زندگی

مرگ

در برابر تو سکوت میکند

و می اندیشد

کاش زندگی بود


شمس لنگرودی

در اشک های چشمم

من چیزی از عشق مان

به کسی نگفته‌ام!

آن ها تو را هنگامی که

در اشک های چشمم

تن می‌ شسته ای دیده اند


نزار قبانی

بادکنک

رویایت را

در بادکنک ها فوت کن

بگذار آسمانم

رنگ بگیرد.



"بهزادعبدی"

تو زیبا تری

ای قامتت بلندتر از قامت بادبان ها

و فضای چشمانت

گسترده تر از فضای آزادی...

تو زیباتری از همه ی کتاب ها که نوشته ام

از همه ی کتاب ها که به نوشتن شان می اندیشم...

و از اشعاری که آمده اند...

و اشعاری که خواهند آمد...


 

"نزار قبانی"

بادبادک جوان

هزار بار گفتم

با این باد های هرزه نپر

به انها نخ نده

حالا

بالای آن دکل

با سیم های لخت فشار قوی

دست و پنجه نرم کن

- باد بادک جوان-


سعید بیابانکی

شبیه آغوش

از تنم ترانه می ریزد

وقتی تو،

شبیه آغوش،

خیال مرا دور میزنی..

من تمام این شعر را رقصیده ام..


کامران رسول زاده

منطق پاییز

منطقِ پاییز

مثل بی منطقیِ زنی ست

که وقتی دارد از زندگی مردی می رود

موهایش را رنگ می کند.


کامران رسول زاده

سربازِ برجک زندان


سربازِ برجک زندان

به دختری می اندیشد

که چشم در راه اوست

وَ دستانش بر مسلسل سنگین

عرق می کنند !


یغما گلرویی

برای مجله شعر نمی‌نویسم

برای مجله شعر نمی‌نویسم
در شبِ شعر ها شرکت نمی‌کنم،
به نگاه منتقدها اهمیت نمی‌دهم
پیله ای از شعر می بافم دورِ خود
بی آرزوی پروانه شدن!
و در سلولِ خود ساخته می‌میرم
به امید آن که ابریشمش
شالی شود
بر شانه های تو...!

 

"یغما گلرویی"

به اولین صبح پس از پایان جنگ می مانی


تنها منم که می دانم

چرا اغلب اوقات ساکتی

به اولین صبح
پس از پایان جنگ می مانی
آرامی و زیبا
اما
غمگین

به اولین صبحانه
در اولین روز صلح شبیهی
شیرینی و دلچسب
اما
تنها با گریه می توان به تو دست زد

حسن آذری

"من" عکس دسته جمعی تو ام...


در سرم تویی...
در چشمم تویی...
در قلبم تو...

"من" عکس دسته جمعی تو ام...

جلیل صفربیگی

به تو فکر میکنم


پنجره را میبندم

و دفتر شعر هایم را باز می‌کنم

به تو فکر می‌کنم

بی آنکه به تو فکر کرده باشم

+تو موهایم را نوازش میکنی


از تو می‌ترسم

از تو متنفرم

و همچنان

دوستت دارم!


#فاطمه نادریان.

یک اتفاق ساده

یک اتفاق ساده بود
تحمّل دیگران را نداشتیم
خزیدیم زیر پوست هم!
حرفی نبود
پس‌ شعر خواندیم
مقصدی نبود
ناچار در راه گم شدیم
بارانی نبود
با ذوق باریدیم
رنگین کمانی نبود
چشمهای ما بود فواره‌ی رنگ و نور
پیش از ما عشق
تنها یک‌ اتفاق ساده بود


"حامد نیازی"

بی تو ما را یک نفس آرام نیست


ای دلارامی که جان ما تویی

بی تو ما را یک نفس آرام نیست


هرکسی را هست کامی در جهان
جز لبت ما را مراد و کام نیست.


"عراقی"


می‌توان در زلفِ او دیدن دلِ بی‌تاب را


می‌توان در زلفِ او دیدن دلِ بی‌تاب را 

 پرده‌‌پوشی چون کند شب گوهرِ شب‌تاب را


 غیرتِ طاقِ دلاویزِ خمِ ابروی او

 همچو ناخن می‌خراشد سینهٔ محراب را 


 دیدهٔ حسرت عنانِ عمر نتواند گرفت

 هیچ دامی مانع از جولان نگردد آب را 


 چون عنان‌داری کنم دل را، که چشمِ شوخِ او 

 شهپرِ پرواز می‌گردد دل‌ِ بی‌‌تاب را 


 در لباسِ عاریت چون ابرِ آرامش مجو

 برقِ زیرِ پوست باشد جامهٔ سنجاب را 


 خاکیان را بحرِ رحمت می‌کند روشنگری

 موجهٔ دریاست صیقل، ظلمتِ سیلاب را


صائب تبریزی